کد مطلب:106471 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:171

خطبه 086-موعظه یاران











[صفحه 610]

از خطبه های آن حضرت (ع) است و دارای چند بخش می باشد بخش اول در اوصاف پرهیزكاران ایراد شده است و چنین می فرماید: بخش اول خطبه قری: غذایی كه برای مهمان تهیه می كنند در این جا منظور كارهای شایسته است. قرات: آب گوارا. نهل: اولین آشامیدنی هنگام ورود به آبشخور. جدد: زمین هموار. سرابیل: پیراهن، زیرپوش. منار: نشانه ها، علامتها. غمار: جمع غمره= ازدحام مردم و هجوم برای آب و غیر آن. عشوات: جمع عشوه: دست زدن به كاری بدون علم و آگاهی. غشوه: پرده. مبهمه: امری كه مورد اشتباه باشد. معضلات: سختیها. ای بندگان خدا، محققا دوست ترین بنده، در نزد خدا، آن بنده ای است كه پروردگار او را در مبارزه با هوای نفس یاری كرده، پس حزن و اندوه را به دلیل دور ماندن از اصل خویش شعار خود كرده است، و ردای ترس از خداوند را بر تن كرده است. بدین سبب چراغ هدایت و رستگاری در قلبش روشن شده است. جایگاه ضیافت و مهمانی را برای روزی كه بدان جایگاه وارد شود آماده كرده روز قیامت را كه دور پنداشته می شد، نزدیك و سختیهای دنیا را آسان می دانست، چون به دیده عبرت در همه چیز می نگریست بینا شد و بدین سبب كه فراوان به یاد خدا بود، و جز او م

وثری را در عالم وجود باور نداشت از آب گوارای معرفت سیراب شد و راه رسیدن به سرچشمه فضیلت بر او آسان گردید از شراب شوق خدا سرمست و از آب شیرین و خوشگوار و مناجاتش شاداب گردید و راه مستقیم هدایت را در پیش گرفت هواهای نفسانی را كه همچون پیراهن، تن او را فرا گرفته بود، كند و بدور افكند. و بجز اندوه وصال محبوب (خدا) همه غمها را از خود دور كرد. از كوری جهل و نادانی بیرون آمد و از رفاقت اهل هوا و هوس دوری كرد. بدین سبب راهنما و كلید درهای هدایت و سد كننده درهای گمراهی شد. راه حقیقت را شناخت و آن را بخوبی پیمود، نشانه های حقیقت را بوضوح دریافت، و از بدیها و مشكلاتی كه بدانها گرفتار آمده بود بیرون رفت. به استوارترین حلقه ها و محكمترین ریسمانها (قرآن و عترت) چنگ زد. بنابراین نور یقین و حقیقت مانند روشنایی خورشید بر او نمایان و آشكار است. نفس و جان خود را در مهمترین كارها وقف راه خدای سبحان كرده است هر فرعی را به سوی اصلش باز می گرداند، چراغ تاریكیها، بر طرف كننده پردها، كلید و بازكننده شبهه ها رفع كننده مشكلها و راهنمای بیابانهاست. سخن می گوید تا بفهماند و سكوت می كند تا سالم ماند (یعنی گفتار و خاموشی چنین شخصی از روی

حكمت است) خود را برای خدا وارسته كرد و خداوند وارستگی وی را مورد قبول قرار داد بنابراین او از معادن آیین الهی و پایه های استوار زمین اوست. عدل و دادگری را بر خود لازم می شمارد و اولین نشانه دادگری وی این است كه هوای نفس را از خود، دور ساخته است. حق را چنان كه بایسته است توصیف، و بدان عمل می كند. هیچ خیر و نیك را تا به نهایت نرساند رها نمی كند، و هر كاری كه گمان خیر در آن باشد، بدنبالش می رود، زمام امور خود را به دست كتاب خدا سپرده است، بنابراین قرآن پیشوا و جلودار اوست پس هر كجا كه قرآن باز گشود. فرود می آید و هر جا كه قرآن منزل قرار دارد آن را بعنوان مسكن می پذیرد. از جمله صفات پرهیزكاران كه موجب دوستی خداوند نسبت به آنها می شود، امام (ع) چهل صفت را بیان فرموده اند. به یقین دانسته ای، كه محبت خداوند تعالی، به لحاظ كمالات نفسانیی است كه از جهت نزدیكی انسان بخداوند حاصل می شود، بدین توضیح كه انسان استعداد دریافت فیض وجود خداوند را پیدا كند، بنابراین هر كس استعداد بیشتری داشته باشد، در كسب فیض استحقاق بیشتری خواهد داشت و محبت خداوند هم نسبت به چنان شخصی فزون تر خواهد بود. اولین صفت از اوصاف پرهیزگاران، این است

كه خداوند شخص را در مبارزه بر علیه نفسش یاری كند یعنی پروردگار عالم به انسان نیرویی عنایت فرماید كه عقلش بتواند نفس اماره اش را مغلوب كند. دوم: حزن و اندوه را به لحاظ گناهانی كه مرتكب شده است شعار خود قرار دهد. یعنی نگران آن معصیتهایی باشد كه نسبت بفرامین خداوند انجام داده است توجه داشتن به گناهكاری از نشانه های یاری خداوند و آمادگی لازم برای رسیدن به كمال برتر است. سوم: ترس و خوف از خداوند را همچون لباس بر تن داشته باشد. لفظ جلباب كه به معنی پوستینی و یا لحاف است، برای ترس و خوف از كیفر خداوند استعاره به كار رفته است. وجه شباهت این است كه هر دو بدن را كاملا می پوشانند. خدا ترس بودن هم از جمله كمك و اعانتهای خداوندی، در رسیدن به سعادت می باشد. چهارم: درخشش چراغ هدایت در قلب پرهیزگار است. این جمله به روشن شدن نور معرفت الهی در آیینه ضمیر اشاره دارد، كه البته نتیجه پیدا كردن استعداد از جهت اندوه و ترس خداوندی است. به همین دلیل امام (ع) جمله: فزهر مصباح الهدی فی قلبه را با حرف فا بر جملات قبل عطف گرفته است. لفظ مصباح را برای نور معرفت استعاره آورده است، بدین جهت كه روشنی چراغ و شناخت و معرفت، موجب هدایت و ارشاد

می شوند و در این فایده مشترك هستند. در این عبارت لفظ محسوس چراغ از امر معقول، یعنی معرفت استعاره آمده است. پنجم: پرهیزگارداری چنین خصوصیتی است، كه نیازمندیهای لازم را برای روز باز پسین و آخرت خود آماده كرده است. لفظ قری استعاره از كارهای شایسته و یوم نازل كنایه از روز قیامت است. لازمه استعاره تشبیه كردن روز قیامت به روز مهمانی است، كه انسان همواره انتظار ورود به آنجا را دارد. وجه شباهت این است: چنان كه، غذای كامل و آماده، موجب ابرو و حیثیت میزبان در برابر مهمانان می شود و او را از اتهام رهایی می بخشد، و موجب سپاسگزاری و ستایش می شود، كارهای شایسته و اعمال نیك هم، سبب رهایی انسان از ترسهای روز قیامت و كسب رضایت پروردگار و پاداشهای عظیم خداوند می گردد. ششم: شخص پرهیزگار امور بعید را برای خود نزدیك می كند: این فراز از كلام امام (ع) ممكن است به یكی از دو معنی باشد بطریق زیر: الف: منظور از بعید رحمت خدا باشد كه از افراد ناشایست بدور است، كسی سزاوار قبول رحمت حق و بدان نزدیك می باشد كه اعمالش، پسندیده و به طور كامل قابل قبول باشد. بنابراین هرگاه بنده ای نفس خود را به انجام كارهای شایسته راضی كرد، و نیازمندیهای روز

قیامت را پیشاپیش فراهم آورد، به رحمت خداوند نزدیك خواهد بود، چنان كه خداوند متعال فرموده است: ان رحمه الله قریب من المحسنین. ب: مقصود از بعید آرزوهای دور و دراز دنیوی باشد، و نزدیك كردن آنها برای نفس، كوتاه كردن آرزوها پیش از فرا رسیدن مرگ، با یاد آوری مرگ و احول آخرت میسر است. هفتم: تقوا سختی را آسان می كند: این فراز از گفته امام (ع) احتمال یكی از دو معنای زیر را دارد. الف- مقصود از سختی، امر آخرت و عذاب دردناك جهنم باشد، و آسان شدن آن به انجام كارهای شایسته، و دریافت جلوه حق تعالی، ممكن می شود. و روشن است كه اعمال شایسته عذاب خداوند را آسان می كند. ب- منظور از سختی، سختیهای دنیایی مانند: فقر، و مصیبتهای وارده از قبیل مورد ظلم واقع شدن، و یا دوستان و خویشان را از دست دادن و نظیر این امور باشد، و مراد از آسان شدن، اهمیت ندادن و كوچك شمردن تمام آنها، در مقایسه با شادمانی از ملاقات حق و ثوابهائی است كه خداوند، در آخرت وعده بخشش آنها را داده است. چنان كه حق متعال در قرآن مجید فرموده است: و بشر الصابرین الذین اذا اصابتهم مصیبه قالوا انا لله و انا الیه راجعون اولئك علیهم صلوات من ربهم و رحمه و اولئك هم المهتدون.

هشتم: پرهیزگار اهل بصیرت است و به حقیقت آسمانها و زمین و آنچه خداوند آفریده است. می اندیشد، و بر آنها آگاهی می یابد. یعنی بدیده بصیرت در شگفتیهای مصنوعات پروردگار می نگرد و حق سبحانه و تعالی را در آنها مشاهده می كند. نهم: شخص متقی فراوان یاد پروردگار می كند. بدین توضیح كه، پرهیزكار همواره و تا بدان حد یاد خداوند را بر قلب و زبان دارد، كه ملكه نفسانی او می شود. و خداوند، در ذكر و گفتارش متجلی گردیده، آینه اسرار خدا می شود. از درهای بزرگ بهشت یكی مخصوص كسانی است كه فراوان به یاد خداوند باشند. دهم: پرهیزگاران از آب گوارای بهشت سیراب می شوند: در این فراز امام (ع) دانش و كمالات نفسانیی كه به شخص عارف افاضه می شود، به آب زلالی تشبیه كرده، و لفظ عذوبه را برای آن استعاره آورده، و آنگاه همین، استعاره را با كلمه ارتواء به صورت استعاره ترشیحیه در آورده است. و ما این نوع استعاره را در خطبه های گذشته بارها توضیح داده ایم. یازدهم: رسیدن به كمال معنوی برای پرهیزگار سهل و آسان است. یعنی آنان كه گوی سبقت را در مسیر حركت به سوی الله از دیگران ربوده اند، از تاییدات خداوندی جدا نیستند، و به دلیل همین شایستگی نفسانی، استعداد پذی

رش امور معنوی و رسیدن به كمال نهایی برای اینان، سریعا حاصل می شود. با توضیح فراز یازدهم كلام امام (ع) خواهی دانست كه مقصود از جایگاه و كمالات علمی و اخلاقی نفوس كاملی هستند كه گنجینه های كامل و خاستگاه فضیلت و معنویت اند و موجب هدایت گردیده و انوار الهی از ناحیه آنها حاصل می شود، مانند انبیا و اولیای بر حق الهی. و نیز ممكن است مقصود از موارد در عبارت امام (ع) بدایع صنع الهی، باشد كه بر ذهن بنده حق وارد شده و آن را آماده كسب فضایل می كند. سهل و آسان بودن آن و سرعت در قبول پذیرش كمالات، به دلیل روشنی ذهن است كه آماده دریافت عنایت خداوند و مسرور شدن به لحاظ توجه حق تعالی است. دوازدهم: آشامیدنی اول نصیب شخص پرهیزگار می شود. یعنی انسان متقی قبل از همه و بیشتر از همنوعان خود به كسب كمال نائل می گردد. دلیل جلو افتادن از دیگران این است كه تحصیل كمال برای او آسان است. در كلام امام (ع) عبارت فشرب نهلا بعنوان استعاره برای كسب كمال و مقدم شدن بر دیگران به كار رفته است و كمال یافتن سریع پرهیزگار به شتری كه زودتر و قبل از دیگر شتران به آب می رسد تشبیه شده است. سیزدهم: پرهیزگار راه هموار را می رود. یعنی راه روشن و راستی كه

بدور از افراط و تفریط باشد می پیماید. چهاردهم: شخص متقی لباس شهوات و خواسته های بیجا را از تن درآورده است: امام (ع) اوصافی كه پیش از این برای پرهیزگار برشمرد، مربوط به استعداد فراوان او در كسب دانش بود. لیكن این ویژگی به زهد و وارستگی پرهیزگار اشاره دارد و لفظ سرابیل را برای شهوات استعاره آورده است، به لحاظ مشابهتی كه میان لباس و شهوات در پوشیدن بدن وجود دارد. عبارت قد خلع استعاره را ترشیحیه كرده، و كنایه از این است كه شخص پرهیزگار، شهوات را بدور انداخته و توجهی كه او را از حد اعتدال خارج كند بدانها ندارد. پانزدهم: او خود را از تمام غمها جز یكی رها ساخته است. یعنی شخص پرهیزگار خود را از غمهایی كه مربوط به امور دنیا و دلبستگی به آنها باشد، رهانیده و تمام هدفهای مادی را به كناری نهاده است و تمام قصد و همتش یك چیز است، و آن رسیدن به مراتب عزت خداوند و توجه به اسرار حق و مطالعه انوار عظمت الهی و كسب روشنایی كردن از آن می باشد. البته زهد حقیقی، و پارسایی واقعی همین است و بس. از توضیح عبارت فوق معنی یگانه شدن زاهد از دیگر همنوعانش روشن می شود. شانزدهم: او از نابینا بودن خارج شده است. مقصود از نابینایی كوری جهل است

كه چون شخص پرهیزگار، دارای فضیلت دانش و حكمت است، با مردم هواپرست در افراط كاری، فسق و فجور شركتی ندارد. درست در راه معتدل كه فضیلت عفت باشد گام بر می دارد. بنابراین در مسیر حق بینا و از كوری جهل بدور می باشد. هیفدهم: شخص پرهیزگار با ویژگیهایی كه برایش بر شمردیم به منزله كلیدی برای گشودن درهای هدایت است. منظور از درهای هدایت، طرق و راههای آن می باشد، كه پیمودن آنها، انسان را آماده دریافت فیض از بخشنده آن یعنی خداوند می سازد. درهایی كه عارفان بر آن ایستاده و از آن درها به پیشگاه حضرت حق وارد می شوند و در مراتب و جایگاه و درجات خوف و ترس از خداوند استقرار می یابند. و بدین سبب كلیدی برای حل مشكلات آنان كه نقص ذهنی در هدایت دارند می شوند، و چراغی فرا راه جاهلان می باشند. لفظ: مفتاح برای عارفان استعاره و جهت تشبیه در آن روشن است. هیجدهم: پرهیزگاران سدی در برابر منكرانند: مقصود از ابواب الردی دو طرف افراط و تفریط است یعنی راههایی كه شخص از حدود دستورات خداوند خارج می شود و نهایتا در دوزخ می افتد، چون انسان عارف از منكراتی كه نادانان مرتكب می شوند جلوگیری می كند تا راه معتدل را بپویند، لزوما بوسیله ای كه با آن راه

را می بندند شباهت پیدا می كند، و موجب باز داری جاهلان از پیمودن راه خطاء می شود، و به همین دلیل لفظ مغلاق برای عارف استعاره آورده شده است. در عبارت امام (ع) میان مغالیق و مفاتیح، ردی و هدی قرینه مطابقه بر قرار است، كه معنای این لغات به ترتیب چنین است: وسیله بستن، كلید گمراهی، راهنمائی كردن. نوزدهم: پرهیزگار اهل بصیرت است: یعنی با دید روشن و آگاهی كامل راه حق را پیموده است. راهی كه دستور به پیمودن آن را داشته، و با توجهات الهی بدان طریق كه راه مستقیم به سوی حق می باشد جذب شده است. بیست: او نه تنها اهل بصیرت است، كه در عمل هم راه حقیقت را رفته است. بدین توضیح كه شخص متقی، چون راه حق را بخوبی می شناسد، در آن گام نهاده و آن را می پیماید، زیرا هدف اول از شناختن راه، پیمودن آن می باشد. بیست و یك: او نشانه های راه را می شناسد. سالك الی الله گاهی حركتش در طریق مستقیم نیست چنان كه به مثل قبل از رسیدن به حد كمال قوه نظری قدم در راه سلوك می نهد، و گاهی پس از آن كه در مرحله قوه نظری و استدلال بحد كمال رسید، قدم در راه می گذارد. این همان سالكی است كه با برهان و دلیل نشانه های راه را می شناسد. منظور از كلمه منار علائمی است

كه در كنار راه برای هدایت و راهنمایی عابران قرار می دهند. ولی در اینجا مقصود، قوانین كلی عملی می باشد. ممكن است منظور از منار هدف سلوك یعنی پیشگاه جلال خداوند و فرشتگان مقرب الهی باشد. بیست و دو: پرهیزگار از گردابها رهایی یافته و از عهده مشكلات برآمده است. امام (ع) با كلمه غمار اشاره به مشكلاتی كرده اند كه انسانها در آن گرفتار می شوند، مانند سختیها، غمها، و ناراحتیهایی كه طالبان دنیا به دلیل از دست دادن دنیا به آن دچار می شوند و یا برای تحصیل آن در تلاش و تكاپو غرق می گردند. اما شخص عارف به دنیا دل بسته نیست و از آن بابت غمی ندارد. بیست و سه: او به معتبرترین وسیله و محكم ترین ریسمان چنگ زده است. در این عبارت حضرت به طریق استعاره، راه خدا و دستوراتش را اراده فرموده است. جهت شباهت آن این است كه وسیله راههای هدایت همانند دستگیره های معتبر و ریسمان محكم موجب آزادی و رهایی می شود. البته هر قدر محكم و معتبرتر كار سازتر و مطمئن ترند، و گسیخته نمی شوند. و بدین سان راهی كه بخداوند منتهی شود و انسان را به حضرت حق برساند، پیمودن آن لازم است و رعایت دستورات و اوامر خداوند موجب نجات از مشكلات آخرت می شود. بنابراین اطاعت

اوامر حق تعالی وسیله قطع ناشدنی و ریسمان ناگسستنی است. به همین حقیقت در آیه شریفه اشاره كرده و می فرماید: فمن یكفر بالطاغوت و یومن بالله فقد استمسك بالعروه الوثقی لا انفصام لها. بیست و چهار: یقین و باور او به مانند روشنائی خورشید است: پرهیزگار بدلیل رعایت اوامر و نواهی حق تعالی و كوشش در راه خداوند گویا كامل ترین نور یقین را بخود جذب و با چشم بصیرت عالم ملكوت را مشاهده كرده است و بهشت و جهنم را بدیده یقین دیده است به همان وضوح و جلا كه چشم ظاهریش نور خورشید را می بیند. بیست و پنج: پرهیزگار در برترین امور و ابلاغ كلمه حق كه پاسخ دادن به تمام پرسشها و منطبق كردن فروع بر اصول می باشد جان خود را وقف راه خداوند سبحانه و تعالی كرده است. بدین شرح كه شخص متقی، به دلیل كمال ذاتیی كه یافته، جان خود را برای رونق یافتن برترین امر، كه همانا ارشاد و هدایت مردم است، وقف كرده، تا به آنها كیفیت سلوك الی الله را بیاموزد. بدین سبب همچون چراغی است كه دیگران از او كسب نور دانش می كنند، زیرا شخص پرهیزگار منبع دانش و حكمت است، و از هر چیزی كه سوال شود، بر پاسخ دادن به آن تواناست مشكلات فكری را بر طرف می كند و هر شاخه ای از شاخه ها

ی دانش را به اصلی كه از آن انشعاب یافته است بر می گرداند. بیست و شش: او چراغ تاریكیهاست، كه گمشدگان در وادی تاریك جهل را به سوی حق هدایت می كند. چنان كه قبلا توضیح داده شد لفظ مصباح برای هدایت و راهنمایی خلق استعاره آورده شده است. بیست و هفت: پرهیزگار هر مشكلی كه فرا روی وی باشد دریافته و بر طرف می كند: یعنی امور پیچیده و مشكل كه در آمیخته شدن حق و باطل بصورت جهل مركب در آمده باشد از هم جدا كرده و تمیز و تشخیص می دهد. بعضی از راویان نهج البلاغه لفظ عشوات را در عبارت امام (ع) غشوات روایت كرده اند. در این صورت معنی جمله این خواهد بود كه شخص متقی پرده های جهل و نادانی را از پیش ناآگاهان دور می كند. بیست و هشت: او كلیدی است كه امور گنگ و مبهم را می گشاید: آنچه در ذهن و فكر مردم بصورت مشكل لا ینحلی در آمده، حل می كند و احكام حق را از باطل و نادرست جدا می سازد. بیست و نه: شخص پرهیزگار رافع دشواریهاست: یعنی هر نوع حیرت و سرگردانی كه در مشكلی از مشكلات شریعت پیش آید و هر دشواریی كه برای شریعت خواهان، در تشخیص حق از باطل حاصل شود، رفع می كند، و آنها را از این كه در هلاكت جهل قرار گیرند، با بیان و ارشاد خود حفظ می كند

. سی: شخص متقی راهنمای انسانها در بیابانهای وسیع و پهناور است. امام (ع) لفظ فلوات را كه به معنی بیابان وسیع است برای مراحل سلوك كه امری است معقول استعاره آورده است. وجه شباهت این است كه در صحراهای پهناور، وسیع مسافر بدون راهنمایی كه آشنایی كامل به تمام مراحل و منازل داشته باشد، گم گشته و بهلاكت می رسد. این سرگشتگی و هلاكت در امور معقول نیز قابل تصور است زیرا براه حق و طریق نجات هدایت نمی شود، مگر كسی كه عنایت الهی دستش را گرفته و زمام اختیار و عقلش را به راهنمایی آگاه بسپارد تا او را براه حق هدایت كند و اگر كسی چنین نباشد، از راه حق دور شده و منحرف می شود و در ظلمت جهل فراگیر واقع می گردد، شیاطین او را تا دخول در دوزخ پیش می برند. آری عارفان راهنمایان طریق حق، و آگاهان بر منازل خطر و امن هستند و با بصیرتی كه دارند گمراهان را ارشاد می كنند. سی و یك: شخص پرهیزگار سخنی كه می گوید قابل درك و فهم است چه او عین حقیقت رایی آن كه دچار شبهه شود، مشاهده می كند، بنابراین در آنچه می گوید اختلافی كه برخاسته از جهل باشد وجود ندارد. سی و دو: متقی بدلیل سكوتش سالم می ماند: یعنی از آفت زبان در امان است، زیرا وقتی كه بدانیم فا

یده گفتار فهماندن و سود رساندن و فایده سكوت و خاموشی در امان ماندن از آفت و بلای زبان است، ستوده بودن پرهیزگار به این خواهد بود، كه هم گفتارش ارشاد، و هم سكوتش مصلحت باشد. بدین توضیح كه سخن گفتن و خاموش ماندن او هر كدام بجا و بموقع انجام می پذیرد. سی و سه: شخص پرهیزگار خود را برای خدا خالص می گرداند و خداوند او را از میان بندگان برمی گزیند. با توجه به توضیحی كه پیش از این داده شد، دانستی كه خالص شدن برای خدا عبارت بود از: توجه اندیشه به سوی خداوند، و وارستگی ذهن و خاطر از هر آنچه غیر خداست، بدان حد كه جز حق تعالی هر چه هست از درجه اعتبار ساقط باشد و مقصود از استخلاص حق این است كه خداوند از میان همه بندگان چنین بنده ای را به رضایت و خوشنودی خود اختصاص می دهد و انواع و اقسام كمالات را به وی افاضه، و او را به محضر قدس خود نزدیك، و به یگانگی مناجات و راز و نیاز انتخاب می كند. روشن است كه اخلاص و وارستگی پرهیزگار موجب چنین افتخار، گزینش و تقربی می شود، چنان كه حق تعالی می فرماید: و اذكر فی الكتاب موسی انه كان مخلصا و كان رسولا نبیا و نا دیناه من جانب الطور الایمن و قر بناه نجیا. سی و چهار: شخص متقی از معادن دین م

ی باشد. امام (ع) لفظ معدن را برای پرهیزگار استعاره آورده است. وجه شباهت میان معدن و پرهیزگار این است كه هر دو منبع دانه های گرانبهای گوهرند. از معادن گوهرهای محسوس و از نفس شخص پرهیزگار و عارف گوهرهای علوم و اخلاق و دیگر احكام الهی استخراج می شود. سی و پنج: او از استوانه های زمین است. لفظ وتد كه بمعنی میخ است برای شخص متقی و پرهیزگار استعاره به كار رفته است. وجه شباهت این است. كه هر كدام موجب ثبات و قوام اموری می شود، میخ برای قوام و استواری چیزی است كه در آن میخ را به كار می برند و شخص عارف و آگاه نظام زمین و امور این جهان را قوام می بخشد. شبیه این عبارت و معنی در خطبه اول نهج البلاغه به كار رفته است، آنجا كه می فرماید: و وتد بالصخور میدان ارضه. سی وشش: او نفس خویش را ملزم به رعایت عدل و اعتدال كرده، و دلیل بارز این حقیقت دوری از هوای نفسش می باشد، چون ملكه عدالت از سه خصلت نفسانی: حكمت، عفت و شجاعت سرچشمه می گیرد. عرفا نفس خود را بوسیله عبادت و دیگر امور شرعی ریاضت می دهند، تا این ملكات و صفات اخلاقی در نفس آنها حاصل شود، ناگزیر برای رسیدن به این مقصود نفس خویش را ملزم به اجرای عدل و اعتدال می كنند. چون عد

الت در قوه شهوانی این است كه انسان عفیف باشد، بدین توضیح كه نه، در كل قوه شهوانی را از بین ببرد و نه، زیادروی داشته باشد. تا به فسق و فجور منتهی شود، رعایت اعتدال در نیروی شهوانی از دیگر قوا دشوارتر است زیرا موارد شهوت زیاد، علاقه و دلبستگی انسان را به سمت افراط می كشاند. به همین دلیل است كه بیشتر موارد نهی در شریعت، شهوات می باشند، بنابراین سزاوار بودن پرهیزگار به ستایش و مدح، وقتی است كه نفس خود را از خواسته های شهوانی دور بدارد. بعلاوه اول چیزی كه سالك لازم است، در به كمال رساندن قوه علمی آغاز كند، اصلاح قوه شهویه می باشد. و پرهیزگار باید حدود خداوند را رعایت كند، در خوردنیها، ازدواج، كسب كار و دیگر امور تجاوز ننماید. سی و هفت: شخص پرهیزگار حق را توصیف و بدان عمل می كند: یعنی سخن حق را در عمل پیروی می كند. با توجه به این كه خلاف قول در نزد خلق، قبیح و زشت است، در نزد خداوند و در برابر فرامین الهی زشت تر می باشد. به همین دلیل است كه خداوند مومنان را نكوهش كرده و می فرماید: یا ایها الذین آمنوا لم تقولون ما لا تفعلون كبر مقتا عندالله آن تقولوا ما لا تفعلون. ادعای مسلمانها در مدینه این بود، كه چنان در راه خداو

ند بكوشند كه مورد رضای الهی واقع شود، اما چون روز احد فرا رسید، پایداری نكردند. آیه شریفه، سرزنش خود را بشدت خشم خدا، تاكید می كند و این بدلیل مخالفت و عدم مطابقت گفتار با كردارشان می باشد. سی و هشت: پرهیزگار هیچ كار خیری را فرو گذار نمی كند و بر نهایت انجام آن همت می گمارد. پس از توضیح جزئیات اوصاف عارفان، امام (ع) به بیان مختصرآنها را توصیف كرده می فرماید: شخص متقی، خواهان به نهایت رساندن كارهای خیر می باشد. یعنی به انجام بعضی از كارهای حق قانع نیست و كوشش خود را متوقف نمی كند. بلكه تلاشش این است كه امور خیر را به نهایت رسانده، بطور كامل و بدون كم و كاست آن را انجام دهد. سی و نه: شخص متقی و عارف هر كاری كه گمان صواب در آن باشد، قصد انجام دادن آن را نیز دارد. یعنی در هر محل و مكانی كه گمان فایده و استفاده را بدهد، مانند محفل اولیا و نیكان و یا مجلس ذكر و وعظ و نظیر اینها حاضر می شود. چهل: پرهیزگار و عارف در برابر دستورات كتاب الهی تسلیم است و آن را پیشوای خود قرار می دهد. تمكین كتاب بودن، كنایه از فرمانبرداری او در برابر اوامر و نواهی حق تعالی است، حضرت كلمه زمام را برای عقل و خرد استعاره به كار برده است. و

جه شباهت این است كه زمام و عقل ابزار رام كننده اند، و در این جهت مشاركت دارند. زمام استعاره محسوس است برای معقول. و لفظ قائد استعاره برای كتاب آورده شده است، زیرا كتاب، زمام خرد انسان را می گیرد و به سوی هدف حقیقی برده، و مانع انحراف وی می شود. همچنین اطلاق لفظ امام بر كتاب به معنی پیشوای قابل اقتدا نیز استعاره می باشد. قوله علیه السلام: یحل حیث حل ثقله و ینزل: لفظ حلول و نزول كه از صفات مسافر می باشند در كلام امام (ع) استعاره به كار رفته اند. این كه هر جا كتاب فرود آید، پرهیزكار فرود می آید، كنایه از پیروی آن و عمل كردن به مقتضای كتاب می باشد. بدین توضیح كه شخص متقی و عارف در سفری كه به سوی خدا انجام می دهد، پیرو كتاب خداست و در هیچ حالت از آن جدا نمی شود.

[صفحه 625]

بخش دوم خطبه حال كه اوصاف و علامات دوست خدا را شنیدید، نشانه های دشمن خدا را هم بشناسید) امام (ع) می فرماید: و آن دیگری بنده نادانی است كه خود را، با این كه دانشی ندارد دانشمند می نامد. چنین شخصی، نادانی را از نادانان، و گمراهی را از گمراهان، اقتباس كرده است! برای مردم از ریسمانهای فریب و گفتارهای دروغ دامهایی گسترانیده، قرآن را با رای و اندیشه خود تفسیر می كند و هواهای نفسانی و باطل خود را حق جلوه می دهد. مردم را از پیشامدهای عظیم، به دروغ خاطر جمعی می دهد و گناهان بزرگ را سهل و آسان وانمود می كند. سخنش این است كه گرد شبهات نمی گردم، اما در آنها قرار دارد! و می گوید از بدعتها بدورم، لیكن در میان آنها خوابیده است! چهره چنین شخصی چهره انسان، اما قلبش قلب حیوان است نه باب هدایت را می شناسد تا از آن پیروی كند، و نه ضلالت و گمراهی را تا از آن دوری جوید، (در حقیقت چنین فردی) مرده ای است كه میان زندگان زندگی می كند. در این بخش از خطبه امام (ع) پاره ای از صفات بدكاران را در مقابل صفات نیكوكاران كه در بخش قبلی خطبه بیان كرد. بر می شمارد، و در آغاز به این ویژگی كه نادان خود را دانشمند می نامد او را نكو

هش می كند به این دلیل كه جهالت و نادانی سخت ترین فتنه، و برای دین بزرگترین فساد است، زیرا تباهكاری شخص نادان بدیگران نیز سرایت می كند. امام (ع) برای اشخاص بدكار صفاتی را به شرح زیر بیان فرموده است: 1- با این كه عالم نیست، خود را دانشمند می نامد تا ریاستی به دست آورد و یا ثروت و مالی بیندوزد. چنین افرادی در میان مردم بقدری فراوانند كه علما در بین آنها ناشناخته مانده و گمنام هستند. 2- فاسقان، نادانیها را از نادانان، و گمراهیها را از گمراهان گرفته اند. كلمه جهائل در عبارت امام (ع) جمع جهالت است و مقصود امام از جهائل جهل مركب می باشد. اعتقادی كه مطابق با واقع نباشد جهل مركب است. به دلیل همین جهل مركب نادان خود را عالم می پندارد. نسبت دادن اقتباس به جهل نسبت مجازی است، زیرا از این جهت كه جاهل جهل را از اشخاص نادان می آموزد، شباهت به علم پیدا كرده است چون گمراهی انحراف از راه راست و طریق حق می باشد، از لوازم جهالت و نادانی است. امام (ع) به دنبال كلمه جهال عبارت ضلال را بیان كرده تا تاكید بیشتری بر جهالت و گمراهی باشد، زیرا پیروی كردن از نادانان منحرف، هرگاه ریشه اعتقادی داشته باشد ثبوت و رسوخ بیشتری در نفس انسانی د

اشته، و با جهالتهای دیگر فرق می كند. 3- اهل فسق برای مردم دامهایی با ریسمان فریب و گفتار دروغ گسترده اند. امام (ع) لفظ دام و ریسمان را برای فریب كاری دانشمندان غیر متعهد استعاره آورده است كه با سخنان باطل، و كارهای زشت و بیهوده شان مردم را مغرور ساخته فریب می دهند. وجه شباهت این است كه دام، و گفتار هر دو وسیله صیدند، یعنی چنان كه دام صید را شكار می كند، حرفهای دروغ و وعده های باطل مردم را می فریبد قصد صیاد و عالم فریب كار یك چیز است، یكی بادام و دیگری با گفتار و كردار نادرستش صید می كند. كلمه نصب به معنی كار گذاشتن دام، استعاره را ترشیحیه كرده است. 4- فاسقان كتاب خدا را برای نادانان تفسیر به رای می كنند، (باید دانست) كه در تفسیر كتاب خدای متعال نظرات عجیب و غریبی است. برای صدق این مدعی، عقیده معتقدین به جسمانیت حق تعالی كافی است به طوری كه آنان از ظاهر آیاتی كه بر جسمانیت دلالت دارند، به تجسم پروردگار بلند مرتبه قائل شده، و قرآن را مطابق عقیده باطل خود تفسیر كرده اند. 5- اشخاص فاسد و گمراه هواهای نفسانی خود را حق گرفته اند، بدین شرح: آنان كه الفاظ قرآن را مطابق عقیده فاسد و رای باطل خود تفسیر می كنند، حق را

آن چیزی می دانند كه هوای نفسانیشان ایجاب می كند (بعبارت دیگر)، آنچه هوای نفسانی آنان اقتضا كند حق است، و لذا با مختصر تاویلی معنای آیه را به خواست خود برمی گردانند، در صورتی كه قرآن می فرماید: و لو اتبع الحق اهوائهم لفسدت السماوات و الارض و من قیهن. 6- تباهكاران خود را از كیفرهای سنگین آخرت در امان می دانند و گناهان بزرگ را ناچیز به حساب می آورند بدین معنی كه امر آخرت را در جایی كه برای مردم تذكر عذاب و كیفر شدید آن لازم است، سهل و آسان وانمود می كنند تا نادانان را به اشتباه اندازند و از اوامر و نواهی خداوندی دورشان گردانند. (این گروه) وقتی وارد مجلس وعظ و زهد شوند برای به دست آوردن دل جاهلان و تثبیت موقعیت خود در میان آنان وعده های آمرزش خداوندی از قبیل: ان الله یغفر الذنوب جمیعا و مانند آن را، برای بی خردان متذكر می شوند، و بدین سان برای آنها عذاب سخت الهی و خطرات آخرت را، آسان و كم اهمیت جلوه می دهند و گناهانی را كه آنان مرتكب شده اند كوچك می شمارند و در ذهن آنها وعده بخشش و كرم الهی را جای می دهند و میل طبیعی آنان به خواسته های بیرون از حد شرعی را تهییج می كنند، تا مرتكب محرمات شوند. لیكن عالم و دانشمند

چنین نیست، زیرا هر یك از آیات بشارت دهنده و یا بیم دهنده را در جای خود به كار می گیرد، تا شنوندگان را میان ترس و بیم نگاه دارد و در نتیجه آنها غرق لذت زود گذر و فانی دنیوی به امید وعده الهی نشوند و نیز با توجه به عذاب اخروی و وعید الهی از رحمت حق مایوس نگردند. 7- شخص فاسق به زبان می گوید: دست به امور شبهه ناك نمی زنم، یعنی وقتی كه در برابر امری قرار گیرم كه شبهه ناك است، پا پیش نخواهم گذاشت. ولی در عمل داخل شبهه قرار گرفته و مرتكب حرام و مال شبهه ناك می شود و این بدان جهت است كه نادان است و امور شبهه ناك را تشخیص نمی دهد. 8- بدكار، مدعی است كه از بدعتها دوری می كند. (اموری كه مخالف قوانین شرعی باشند بدعت نامیده می شوند) ولی بر خلاف ادعایش، در میان بدعت می خوابد. خوابیدن در میان بدعت، كنایه از غوطه ور شدن در آن می باشد كه امام (ع) بصورت استعاره بالكنایه به كار برده است. غوطه ور شدن در بدعتها نیز به دلیل جهل به اصول شریعت و چگونگی انشعاب فروع از اصول می باشد. 9- با در نظر گرفتن ویژگیهای فوق صورت شخص فاسق انسان و قلبش قلب حیوان است. مقصود امام (ع) از حیوان چنان كه عرف می فهمد غیر انسان می باشد. چون حیوان را بطو

ر مطلق بیان كرده، بر هر حیوانی از جمله (الاغ) و جز آن قابل صدق است، زیرا میان شخص نادان و حیوان از لحاظ صلاحیت نداشتن هیچ كدام برای درك معارف و علوم و تمایل آنها به شهوات، كمال شباهت و مناسبت برقرار است. 10- شخص فاسق، باب هدایت را نمی شناسد تا در آن گام نهد و نه باب باطل را تا از ورود در آن خودداری ورزد. یعنی به دلیل جهلی كه دارد راهنمای هدایت به راه حق را نمی شناسد تا آن راه را بپیماید. اسباب دخول در باطل را هم تشخیص نمی دهد تا از آن بر كنار بماند. علت گمراهی چنین شخصی، جهل مركبی است كه او را از طریق حق دور می سازد و به باطل اعتقاد قطعی پیدا می كند، وقتی كه بجای حق، به باطل عقیده قطعی داشته باشد با این وصف محال است، جانمایه دخول در جهل را بشناسد، و این خود نوعی كوری است، كه پرهیز از باطل را ناممكن می كند. امام (ع) دارنده چنین اوصافی را مرده میان زندگان دانسته است، زیرا حیات حقیقی كه هر خردمندی طالب آن است اموری است كه شرائع و كتب الهی تحصیل آن را لازم دانسته اند و آن زندگی نفسانی است كه با تكمیل فضائل اخلاقی موجب خوشبختی جاوید می گردد. كسی كه از كمالات نفسانی بی بهره باشد، مرده ای واقعی است كه در میان زندگان

راه می رود. چه بحقیقت دریافته ای، كه جهل مركب، مرگی است كه با حیات ضدیت دارد. در حقیقت جاهل مرده است، اما اینكه مرده در میان زنده هاست بدین سبب است كه به حیات طبیعی و عرفی زندگانی می كند. بخش سوم خطبه پس از بیان ویژگیهای افراد پرهیزكار و معرفی بدكاران و خصلتهای آنان خطاب به مردم می فرماید: توفكون: بازگشت داده شده اید. تیه: ضلالت، گمراهی. عمه: حیرت، سرگردانی. عتره الرجل: اقوام و خویشان مرد، مانند فرزندان فرزند زادگان و پسر عموها و پایینتران. هیم: شتران تشنه. كجا می روید؟ و به كجا بازگشت داده می شوید؟ با اینكه پرچمهای حق برپا و نشانه های دین و دیانت آشكار و علم هدایت و رستگاری در اهتزاز و نمایان است. پس شما در كدام بیابان خشك و بی آب و علف سرگردان شده اید؟ چگونه و برای چه هدفی حیران شده اید؟) شگفتا با این كه خانواده پیامبرتان در میان شما قرار دارند! و آنها پیشوای حق و نشانه های دین و زبان راستگوی حقیقت اند! اگر براستی قصد ارشاد و هدایت یافتن را دارید، عترت پیامبرتان را در جایگاهی كه قرآن برای آنها مقرر داشته قرار دهید، محبت آنان را درون جای داده همچون شتران تشنه كویر كه حریصانه و با شتاب آبشخور وارد

می شوند، بر آبشخور خاندان پیامبرتان وارد شوید. ای مردم این سخن پیامبر(ص) را در گوش جان داشته و آن را بپذیرید كه فرمود: كسی كه از ما می میرد، مرد. نیست و آن كه از ما پوسیده پنداشته شود در حقیقت پوسیده نیست. پس آنچه نمی دانید به زبان نیاورید (شما كه به كنه این سخن پی نبرده اید بی جهت آن را انكار نكنید) زیرا بیشترین حقایق در اموری است كه شما آن را انكار می كنید معذرت خواهی كنید از كسی كه بر علیه اش حجت و دلیلی ندارید و او من هستم مگر من آن كس نیستم كه در میان شما مطابق ثقل اكبر (قرآن) عمل كردم و در میان شما ثقل اصغر (عترت پیغمبر) را باقی گذاشتم؟ و پرچم ایمان را در میان شما برافراشتم، و بر حدود حلال و حرام آگاهتان ساختم؟ و لباس امن و عافیت را از روی عدالت بر شما پوشاندم و با گفتار و رفتار نیك، خیر و احسان، را در میان شما گستراندم و اخلاق خوب و پسندیده خود را به شما نمایاندم؟ بنابراین درباره اموری كه كنه آن را درك نمی كنید و اندیشه شما به حقیقت آن نمی رسد، اظهار نظر نكنید. (در معارف الهیه و مطالب غامضی كه جز راسخون در علم آنها را درك نمی كنند نباید وارد شد كه آن حد خانواده وحی و الهام است باید دانست كه امام (ع) ب

ا سرشماری صفات پرهیزگاران و بدكاران راه حق و باطل و عواقب نیك و بدی را كه در انتظار آنهاست توضیح داده و همگان را متوجه ساخته است كه بدكاران در ضلالت اند و حق را تشخیص نمی دهند. و سپس آنان را از عذاب خداوند ترسانده، كتاب خدا و عترت رسول اكرم (ص) را یادآور شده است تا سمت گیری درستی داشته باشند و با پیمودن طریق اهل بیت، به راه تقوی بروند و با كسب روشنایی از انوار حق و اهلش، از گمراهی باز گردند. قوله علیه السلام: فاین تذهبون الی منصوبه با پرسش انكاری امام (ع) می پرسد كه به كدام وادی ضلالت می روند؟ و چه وقت از گمراهی و انحراف باز می گردند. پرسش انكاری امام به این دلیل است كه آنها را در راه باطل، (با این كه نباید باشند) می بیند. حرف (واو در جمله و الا علام...) بیان كننده حال است. و مقصود از اعلام پیشوایان دین است و علم بودن آنها به دلیل وضوح و ظهوری است كه در میان مردم دارند. كلمه المنار هم بسان كلمه الاعلام معنی حال را می دهد، و منظور از (نصب در عبارت امام (ع) قیام امامان (ع) به پیشوایی و بودن آنها در میان مردم است. با توجه به حضور امامان، در بین جامعه و آمادگی آنها برای ارشاد و هدایت، امام (ع) بیراهه روی افراد ج

امعه را ناپسند دانسته و بر آنها انكار نموده و از آن اظهار تعجب می كند. بدین تعبیر كه: فاین یتاه بكم و كیف تعمهون، با این وصف كه حجت و راهنما در میان شما هست چرا سرگشته اید و چرا بیراهه می روید؟ امام (ع) كه مسیر حركت افراد جامعه را گمراهی جهالت، تردید، دو دلی و ستمكاری می بیند با پرسش تعجبی سوال می كند كه كجا می روید؟ از عبارت فوق معنی كلام حضرت: و انی توفكون، كاملا روشن می شود. خطاب به مردم می فرماید: با وجود بیراهه روی و سرگشتگی و نادانی، چه وقت از حیرت، سر در گمی و گمراهی، باز می گردید؟ این سخن امام (ع) معنی انكار را دارد، یعنی با داشتن چنین صفاتی هرگز موفق به بازگشت نخواهید شد، و راه خیر و صلاح را نخواهید رفت! قوله علیه السلام: و بینكم عتره نبیكم. واو در آغاز كلام حضرت و بینكم بمعنی حال است و عمل كننده در حال فعل تعمهون و یا فعل یتاه بكم می باشد. در جمله و هم ازمه الحق نیز واو برای حال به كار رفته است. با توجه به این كه، در هر دو جمله واو برای حال باشد، معنی سخن حضرت چنین خواهد بود: چگونه رواست كه شما در تاریكی جهل سرگردان باشید، با این كه در میان شما عترت پیامبر قرار دارند. مقصود از عترت پیامبر (ص) خانوا

ده آن بزرگوار می باشد، و این سخن حضرت اشاره بفرموده رسول خدا (ص) دارد كه فرمود: من در میان شما جامعه اسلامی چیزی را به یادگار گذاشتم كه اگر بدانها چنگ زنید هرگز گمراه نمی شوید. كتاب خدا و عترتم (اهل بیتم) این دو هرگز از هم جدا نشوند تا در كنار حوض (كوثر) برمن وارد شوند.) امام (ع) لفظ ازمه را استعاره از پیشوایان حق آورده است. وجه شباهت این است كه خاندان پیامبر مردم رابه راه حق می برند، چنان كه مهار شتران را در مسیر به حركت درمی آورد. لفظ السنته را نیز برای عترت رسول خدا (ص) استعاره آورده است، و جهت مشابهت آن است، كه آنها بیان كننده راستین وحی هستند، چنان كه زبان بیان كننده خواسته های نفسانی است. احتمال دیگر این كه منظور حضرت از السنته صدق این باشد كه آنها خبر راستی چیزی بر زبان جاری نمی كنند. قوله: علیه السلام: فانزلوهم باحسن منازل القرآن باید دانست كه قرآن دارای منازلی است: منزل اول قرآن قلب انسان است، كه خود به دو منزل تقسیم می شود: الف: جایگاه اكرام و تعظیم قلبی قرآن. ب: جایگاه تصور نفسانی قرآن بی آنكه قصد اكرام و تعظیمی باشد. دومین منزل قرآن وجود تلفظی قرآن است كه بوسیله تلاوت حاصل می شود. سومین منزل قرآن

وجود كتابتی آن است كه در دفتر و كتابها نوشته می شود. از میان منازل یاد شده، بهترین منزل قرآن، همان جایگاه اول است، یعنی منزل قلبی قرآن. بنابراین مقصود حضرت از بیان مطلب این است كه به تكریم و تعظیم و محبت ال رسول (ص) وصیت نماید، چنان كه قرآن مورد تكریم و تعظیم و محبت می باشد. قوله علیه السلام: و ردوهم ورود الهیم العطاش. با بیان جمله فوق امام (ع) مردم را ارشاد می كند، كه علوم و اخلاق را از خانواده پیامبر (ص) بیاموزند، چه آنها معدن علم و اخلاقند. وقتی دانشمندان و پیشوایان به سرچشمه دانش، و علم به آب گوارا تشبیه شود و جویای دانش به شخص تشنه، امر كردن نادانان به فراگیری علم و وارد شدن آنها به آبشخور دانش تشبیه زیبایی است و مانند كردن آنها به شتران تشنه ای كه برای خوردن آب ازدحام كرده و هجوم می آورند، نیز پسندیده خواهد بود. قوله علیه السلام: ایها الناس.... الی ببال چون امام (ع) با بیان این عبارت در صدد بیان فایده بردن مردم از عترت پیامبر (ص) می باشد، چنین می نماید كه گویا حضرت فایده را قبلا متذكر شده است. به این دلیل بی آن كه مرجع ضمیر را در عبارت قبل آورده باشد، ضمیر را ذكر كرده می فرماید: خذوها ای مردم از پیامبر

(ص) این حقیقت را (مردگان ال رسول مرده و پوسیدگان پوسیده نیستند) بشنوید و فراگیرید سخن حضرت رسول (ص) اشاره به آیه شریفه قرآن است كه فرمود: و لا تحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله امواتا بل احیاء عند ربهم یرزقون فرحین. با توجه به این كه دانشمندان اتفاق نظر دارند و برهان عقلی نیز بر صحت این ادعا، كه اولیای خدا هر چند جسدشان كهنه و فرسوده شود، نمی میرند و فرسوده نمی شوند، اقامه شده است، بعضی از كسانی كه در معنای كلام امام (ع) و یبلی من بلی منا غور و تحقیق دارند معتقد شده اند كه سخن امام (ع) بر پوسیدگی جسد اولیاء الله صراحت دارد، و این مخالف اعتقاد مردم است كه می گویند: جسد اولیای خدا تا روز قیامت به حال خود باقی خواهد ماند. نظر ما (شارح) در مورد اعتقاد یاد شده بعضی از مردم، این است، كه این باور از گفته رسول خدا (ص) درباره كشتگان بدر و آیه شریفه: و لا تحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله نشات گرفته است. پیامبر (ص) در جنگ بدر فرمود: شهدا را با جراحات و خونی كه بر جسد دارند دفن كنید، زیرا با همین هیات در روز قیامت محشور می شوند، در حالی كه از رگهای آنها خون جاری است. در حالی كه، روایت پیامبر (ص) و كلام حق تعالی، هیچ كدام بر

نمردن اجساد و پوسیده نشدن آنها دلالت نمی كند. مقتضای روایت رسول گرامی اسلام (ص) این نیست كه بدنها سالم می مانند و تا روز قیامت از آنها خون جاری است، زیرا این ادعای باطلی است و حس و درك ما بر خلاف آن گواهی می دهند معنی صحیح روایت این است، كه این اجساد، در روز قیامت مجروح برانگیخته می شوند و از جراحت آنها خون جاری است، بدانسان كه به هنگام شهادت بودند. اما مفهوم حیات در آیه شریفه، چنان كه علمای تفسیر بر آن اتفاق نظر دارند، حیات نفسانی است و این معنی از علت نزول آیه نیز فهمیده می شود. ابن عباس (ره) در شان نزول آیه: و لا تحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله حدیثی از رسول خدا (ص) نقل كرده است كه آن حضرت فرمود: پس از اتفاقی كه برای برادران شما در احد افتاد و جمعی به شهادت رسیدند، خداوند ارواح آنها را در كالبد پرندگان سبز رنگی قرار داد كه وارد نهرهای بهشت گردند و سیراب شوند و از میوه های بهشت بخورند و بر قندیلهای طلای آویخته در سایه عرش جای گیرند. هرگاه كه طعم خوش خوردنی و آشامیدنیها را در می یابند، می گویند: كیست كه خبر روزیهای بهشتی ما را به برادرانمان در دنیا برساند، تا از رفتن به جهاد و كارزار خودداری نكنند و به هنگام

جنگ از قافله جهاد گران عقب نمانند. خداوند متعال خطاب به آنها فرمود خبر شما را من به برادرانتان خواهم رساند. و بدین هنگام نازل فرمود: و لا تحسبن الذین قتلوا الایه با توضیحی كه داده شد، منافاتی میان كلام امام (ع) در این خطبه، و روایت رسول اكرم (ص) و آیه شریفه وجود ندارد. و مقصود امام (ع) بیان فضیلت عترت است و این كه اولیای خدا در سایه كرامت پروردگارشان جاوید خواهند بود. قوله علیه السلام: فلا فقولوا بما لا تعرفون در این عبارت امام (ع) مردم را به عترتی كه اهل فضیلت و عرفانند توجه داده و از آنها می خواهد كه: گفتاری در خورشان نسبت به آنها اداء كنند. و با بیان این جمله: فان اكثر الحق فیما تنكرون استواری در گفتار را توصیه می كند. و آنها را از شتابزدگی در قضاوت نهی می فرماید، زیرا فرد نادان حقی را كه مطابق خواستش نباشد، و یا چیزی را كه فهمش بدان نرسد، و یا به دلیل شبهه، یا تقلید از دیگران، مخالف اعتقادش بداند، منكر می شود. امام (ع) با این یاد آوری، كه افراد نادان در بسیاری از موارد حق را منكر می شوند، مردم را آگاه می سازد تا در ادای سخن بدون علم و آگاهی شتاب نكنند. به همین دلیل جمله فوق را با فاء بیان كننده علت، ذكر

فرموده است. قوله علیه السلام: و اعذروا من لا حجه لكم علیه و انا هو: امام (ع) با بیان جمله فوق از مردم می خواهد كه برای گرفتار نشدن به عذاب خدا، به علت كوتاهی در اطاعت پیشوا و اندیشه های باطلی كه نسبت به آن حضرت روا داشته اند عذر تقصیر بخواهند. با این بیان آنها را از عذاب خداوند برحذر داشته بیم می دهد، زیرا اگر امام (ع) در توجه دادن آنها به عذاب الهی و عقوبتهایی كه در انتظارشان می باشد، كوتاهی می كرد، و آنها به دلیل كوتاهی كردن در حق امام (ع) در قیامت مورد خشم قرار گیرند، می توانند بر علیه آن حضرت اقامه دلیل كنند، كه ما نمی دانستیم و مقام و موقعیت امام را به درستی نمی شناختیم: امام (ع) با بیان حقیقت مقام خویش وظیفه خود را در بر حذر داشتن آنها از مخالفت و معصیت انجام داده است، تا حجت را بر آنها تمام كند، به این امید كه متوجه اشتباه خود شوند و از راه خطا باز گردند. قوله علیه السلام: الم اعمل فیكم الی قوله من نفسی. عبارت فوق توضیح بیشتری در مورد همان مطلب سابق است. می خواهد جاذبه های الهی را كه موجب اطاعت از امام می شود بر شمارد، تا هر گونه عذر و بهانه ای را برای سرپیچی از دست مخالفین بگیرد. به همین دلیل جمله را

به صورت پرسش انكاری آورده و فرموده است: آیا من به ثقل اكبر عمل نكردم؟ تا متمردین از فرمان را مجاب كند. منظور از ثقل اكبر قرآن است و تعبیر امام (ع) از قرآن به ثقل اكبر اشاره به این است كه قرآن آن حقیقت و اساسی است كه باید از آن پیروی شود، و مقصود از ثقل اصغر امامان معصومی هستند كه از نژاد آن حضرت باشند. پرچم ایمان در عبارت حضرت استعاره بالكنایه از سنت و راه روشنی است كه در عمل به كتاب خدا و سنت پیامبر (ص) فرا روی ما قرار دارد، و جهت مشابهت این است كه قرآن و سنت، ما را به پیمودن راه حق هدایت می كنند چنان كه بیرقها و علمها پیشاپیش راه پیمایان را به مقصد دلالت می كنند. كلمه ركز استعاره جمله را ترشیحیه كرده، و كنایه از این است كه امام (ع) حقایق را برای مردم توضیح داده و حدود حلال و حرام را برای آنها بیان كرده است. مقصود امام (ع) از عافیت كه فرمود: من از عدالت خود بر شما لباس عافیت پوشانیدم و از گفتار و كردار خود شما را راحت و آسایش بخشیدم در امان ماندن از اذیتی است كه از دست ستمگران بر پیروان آن حضرت وارد می شده است. لفظ لباس را برای سلامتی، استعاره آورده اند بدین توضیح، چنان كه پیراهن بدن انسان را از گرما و سرما

محفوظ نگاه می دارد، عافیتی كه از طریق عدالت فراهم شود، انسان را از خطر ظلم نگهداری می كند. فراش مانند لفظ لباس برای كارهای نیك استعاره آورده شده است، چنان كه انسان از گستردن فرش به استراحت و آسایش می رسد، از توسعه یافتن نیكیها و رواج آنها جامعه به آرامش و آسایش دست می یابد. قوله علیه السلام: و اریتكم كریم الاخلاق من نفسی: یعنی زیباییهای اخلاق خود را به شما نشان دادم و شما آن اخلاق نیك را بارها و بارها در وجود من مشاهده كردید. پس باید نیكیها را از بدیها تشخیص داده باشید. قوله علیه السلام: فلا تستعملوا الرای الی آخره پس از تذكر و توجه مردم به كارهای نیك و برحذر داشتن آنها از معصیت و مخالفت آنها را نهی می كند، تا از حقیقت صفات و ذات خدا، بدون داشتن مرشد و راهنما به اتكای رای و نظر خود بحث نكنند، زیرا درك این حقایق و دقایقی كه مانند دریای بدون ساحل است ممكن نیست و اندیشه انسان از دریافت عمق این حقایق باز می ماند و به اضطراب و حیرت دچار می شود. گام زدن در این مسیر در نهایت سختی و دقت و موجب اشتباه فراوان می شود. پیگیری و مداومت بر دریافت حقیقت ذات و صفات الهی، منجر به لغزش و تفرقه در مذهب و اختلاف كلمه میان مسلمی

ن خواهد شد. با این كه غور در خداشناسی و درك صفات حق تعالی باید موجب وحدت كلمه شود. چنان كه علما و كسانی كه به دانش مشهورند از طریق توحید ایجاد وحدت می كنند. وحدت كلمه و عدم اختلاف منظور و مطلوب شارع بوده و اتفاق نظر در دین از بزرگترین خواسته های دیانت است. بنابراین تحقیق در كنه ذات و صفات خداوند برای سالم ماندن از تفرقه باید به پیروی از پیشوایان و امامان معصوم باشد. بلكه احتمال می رود، كه دقایق علمی و فروع فقهی نیز به تبعیت از امام (ع) باشد و در كوچكترین مسئله ای به حدس و گمان رای و نظر شخصی اعتماد نشود.

[صفحه 639]

بخش آخر خطبه (در این بخش از خطبه امام (ع) از چیرگی بنی امیه بر مردم سخنی رانده و زوال ملك ایشان را خبر داده است.) معقوله: حس شده. مجه: فعله است، بیرون ریختن آب از دهان. برهه: مدتی از زمان كه نسبتا طولانی باشد. و لفظ كذا: از دهانش بیرون ریخت. بنی امیه مردم را به اندازه ای تحت تسلط و فشار خویش قرار دهند و انواع ظلم و ستم روا دارند كه گمان كننده ناآگاه خیال كند ناقه روزگار برای بنی امیه بسته شده تا شیر و نفع خویش را به ایشان می بخشد و آنان را از شیر صاف خویش سرمست كند، و هیچ گاه شمشیر و تازیانه تسلط و قتل و غارت آنان از این امت برداشته نشود، چه خیال خام و گمان دروغی است كه این گمان كننده درباره آنان كرد. این بهره بردن آنان از جهان همچون قطره آبی است كه هنگام نوشیدن آب در گلو سرازیر شود و هنوز اندكی از آن را بخشیده كه باید تمامی آن را بیرون دهند، دیری نپاید كه بنی العباس بر سر كار آیند و بنی امیه از مصدر قدرت و حكومت به زیر كشیده شوند. در این فصل از سخنان خود امام (ع) حال بنی امیه و طول زمانی كه حكومت می كنند و مشكلاتی كه از ناحیه حكومت آنها بر سر مردم می آید به تصویر كشیده و با جمله: یظن الظ

ان نهایت رنج و زحمت جامعه را در طول فرمانروایی آنها متذكر می شود. در عبارت فوق حتی یطن الظان... امام (ع) برای دنیا اوصافی را به شرح زیر بیان می كند: 1- دنیا معقوله است. دنیا را در دست بنی امیه به شتری تشبیه كرده است. چنان كه زانوی شتر را بسته و او را حبس می كنند. بنی امیه دنیا را به نفع خود عقال و حبس كرده و منافع آن را می برند. 2- شیر دنیا برای بنی امیه است. دنیا را به ناقه شیردهی تشبیه كرده است، همچنان كه منافع شتر را صاحب شتر و شیر آن را شیر دوش استفاده می كند بنی امیه ناقه دنیا را بخود اختصاص داده و منافع آن را می برند. 3- دنیا منافع صاف و خالصش را تقدیم بنی امیه می كند. اینكه دنیا نفع خالص و بی غش خود را به بنی امیه ارزانی می دارد نسبت مجازی است (زیرا دنیا عاقل نیست تا نفع خود را به كسی اختصاص دهد). در عبارت دیگر امام (ع) كه فرمود: دنیا تازیانه و شمشیرش را از مردم برنمی دارد نیز نسبت مجازی است و كنایه از شكنجه و قتلی است كه بنی امیه در دوران حكومت خود بر مردم روا می دارند. لفظ سبب را به جای مسبب به كار برده اند، اعمال خشونت بار بنی امیه به زمان آنها نسبت داده شده است (كنایه در ادای مقصود از تصریح گویاتر

است.) (پس از بیان ظلم و تعدی بنی امیه) امام (ع) گمان كسی كه پندارش بر ادامه و استمرار حكومت بنی امیه باشد، تكذیب كرده، دوران فرمانروایی آنها، و لذت بردن از حكومتشان را ناچیز شمرده، و كلمه مجه را برای بیان این تحقیر استعاره آورده است، و به كنایه می فرماید: دوران خوش گذرانی آنها به كوتاهی نوشیدن یك جرعه آب است كه هنوز تهام آن از گلو فرو نرفته است. دوران فرمانروایی بنی امیه پایان می یابد و تمام آبی را كه برای فرو بردن بدهان برده بودند نا گزیر، بیرون می ریزند. سپس امام (ع) برای تاكید بر زوال حكومت بنی امیه می فرماید: تمام آنچه بدهان برده بودند بیرون افكنند كنایه از این است كه فرمانروایی آنها بزوال كامل می انجامد. كوتاهی دوران فرمانروایی بنی امیه را بطور استعاره به لقمه ای از غذا تشبیه كرده است، كه هنوز طعم آن را نچشیده است از دستشان خارج می شود.


صفحه 610، 625، 639.